سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخنرانی شب عملیات بدر

بسم الله الرحمن الرحیم

عملیات، عملیات سختی خواهد بود. باید بدانیم اگر این عملیات موفق نشد،‌عملیات بعدی ما سخت‌تر خواهد بود؛ چون خداوند بندگان مؤمن خود را هر چه می گذرد با آزمایشی دیگر می آزماید.

همه برادران بایستی تصمیم قطعی بگیرند. تمام علایقی که در ده، در شهر و … دارید ،‌کنار بگذارید.

مصمّم ، قاطع و با توکّل به خداوند ،‌تمام برادران تصمیم بگیرند و گرنه خدای ناکرده مردّد و متزلزل می‌شویم و تردید و ابهام حتی به اندازة‌نوک سوزن مانع امداد الهی است. هر برادری شب عملیات می‌خواهد جلو برود باید تصمیم خود را گرفته باشد. خدای نکرده اگر برادر ضعیفی است، نباید جلو بیاید. هر کس نمی تواند تصمیم بگیرد ،‌همراه ما نیاید و گرنه خدای نکرده به ما صدمه خواهد زد.

همه برادران تصمیم خود را گرفته اند، ‌ولی من بخاطر سختی عملیات تأکید می کنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلح بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم.

هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، ‌یک نفر بماند، باید آن یک نفر باید مقاومت کند؛ حتی اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما ،‌خدا و امام زمان است، ‌اصل ،‌آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وقتی شما شهید شدید ،‌خودتان فرمانده‌اید؛ وظیفة‌ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.

تا موقعی که دستور حمله داده نشده کسی تیراندازی نکند، ‌حتی اگر مجروح شد خودداری نماید. دستمال در دهانش بگذارد، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نکند، فریاد نشانه ضعف شماست.

با هر رگبار سبحان الله بگویید. در عملیات خسته نشوید، بعد از هر درگیری و عملیات شهدا و مجروحین تخلیه و بقیه سازماندهی شده و کار ادامه یابد.

با عرض معذرت مسأله‌ای که امیدوارم به برادران جسارت نشود و ان شاء الله که از قلبهای پاک شما به دور است، ‌ولی شیطان دست بردار نیست. شیطان بعضی وقتها آرامتر و با وجهه شرعی جلو می‌آید، ‌بنابراین در پیروزی مغرور نشوید.

حداکثر استفاده از وسایل را بکنید. اگر این پارو بشکند به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد ،‌با همین قایقها باید عملیات بکنیم ،‌لباسهای غواصی را خوب نگهداری کنید ،‌یک سال است دنبال این امکانات هستیم.

در شب عملیات آقا مهدی وضو می گیرد و همة‌گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور می دهد. مدام توصیه می کند؛ برادران، خدا را از یاد نبرید! نام امام زمان (عج) را زمزمه کنید! و دعا کنید که کار ما برای خدا باشد و از پشت بی سیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله» تحریض و تشویق می کند.

قرار بر این است که شب عملیات ،‌برادران کاملی، میراب ،‌موسوی و مقیمی همراه آقا مهدی باشند. عملیات در آن سوی دجله غوغا می کند و مهدی در اضطراب آن سوی دجله، نگران بسیجیان است.

لشگر عاشورا در اولین شب، موفق به شکستن خط دشمن می شود و روز اول به کوشش در تثبیت مواضع ساحل رود می گذرد و در مرحله دوم عملیات، از سوی لشگر عاشورا حمله ای نفس گیر به واحدهایی از دشمن ـ که عامل فشار برای جناح چپ بودندـ آغاز می شود که قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع کامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ، ثمره آن است.

دو روز از عملیات می گذرد. برادر کاملی فراق مهدی را طاقت نمی آورد و او هم چونان دیگران به آن سوی دجله می رود. با «رستم خانی» برخورد می کند و همان جا می ماند.

نزدیک شب آقا مهدی به آنجا می آید و خطاب به برادر کاملی می گوید: «چرا آمدی؟» و او سرش را پایین می اندازد و چیزی نمی گوید، و آقا مهدی دستور می دهد که برای خودشان سنگر بکنند.

برادر«امین شریعتی» هم همان جاست و همه تا صبح در کنار آقا مهدی می مانند.

شب برای همه شبی عجیب است،‌تا صبح چندین بار چای می آورند و شهید مهدی نمی خورد. حدود ساعت سه برادر کاملی را صدا می زند و از او می خواهد که برایش چای بیاورد. برادر کاملی از مقر اورژانسی که نزدیکشان است چای می آورد.

صبح زود بر می خیزد و به سوی اتوبان می رود و منتظر می ماند تا نیروی تخریب برسد که متأسفانه نمی رسد. بعد با برادر مقیمی آماده می شوند به جلو بروند و از برادر کاملی هم می خواهد که بی سیم را بردارد و با آنان بیاید.

از یک نفربر می گذرند، به تنگه ای می رسند به نام «گلوگاه» یا «نخلستان». و پیاده می روند تا به یک گردان می رسند. آقا مهدی آنان را توجیه می کند و راه می اندازد و بعد با فرمانده نجف اشرف صحبت می کند و به حرکت خود ادامه می دهد. نزدیک ظهر به نیروها می رسند. منطقه در تصرف نیروهای خودی است . ولی هنوز پل تصرف نشده است،‌خبر می دهند، برادران عسگر قصاب و علی تجلاّیی به شهادت رسیده اند.

برادر جمشید فرمانده گردان «سید الشهدا» را در آنجا می بینند. آقا مهدی با دوربین به پل نگاه می کند، پل تنها دو سه محافظ دارد. از سویی خبر می رسد که عراق پاتک کرده است. جلوتر می روند. چند نفربر در حال پیش روی به سوی آنهاست. و نیروهای عراقی پشت سر آنها حرکت می کنند. آقا مهدی خمپاره شصت را برپا می کند و چند گلوله خمپاره به طرف عراقی ها شلیک می کند. عراقی ها می گریزند و دو، سه نفربرشان هم منفجر می شود. نزدیک ظهر، دوباره عراق پاتک می کند و آقا مهدی و همراهانش ،‌از روستایی که در آن نزدیکی است در حال خروج هستند، که در محاصره قرار می گیرند. با عراقی ها حدود سی متر فاصله دارند. عراقی ها تلاش می کنند که به جلو بیایند. برادر کاملی نارنجکی به سوی عراقی‌ها پرتاب می کند و آقا مهدی دوتا نارنجک می گیرد و به طرف عراقیها می رود و بقیه هم تیراندازی می‌کنند.

آقا مهدی پشت موضع عراقی ها می خوابد و نارنجکها را میان آنها می اندازد و در پناه آتش تهیه شده  به سرعت به مواضع خودی بر می گردد. ساعت چهار و نیم، احساسی شگفت، ناگاه به او دست می دهد؛ به خلوتی نیازمند است. به برادر کاملی می گوید: به نیروها بگو بالای تپه بروند.

دوربین را به دست شهید اوحانی می دهد و به او می گوید که به ده نزدیک آنجا نگاه کند و ببیند وضع چطور است؟ می خواهد ببیند که گردان سید الشهدا در چه وضعی است. شهید اوحانی نگاه می کند: گردان سید الشهدا، ‌در سمت چپ آنها قرار دارند. برادر کاملی از پشت بی سیم در حال هدایت نیروها به بالای تپه است.

شهید اوحانی بر می گردد تا وضع را تشریح کند و کاملی بر می گردد تا نتیجه را گزارش دهد که می‌بینند آقا مهدی با تواضعی عجیب، با کسی صحبت می کند و چشمانش خورشید وار می درخشند، انگار دریایی از نور است که به یک سمت سرازیر شده است و لبهایش با تبسمی نمکین با کسی راز می‌گویند، صحبت در حریم است و همه بی خبرند و باید بی خبر بمانند. پیک وصال آمده است و پیغام وصل دارد.

نگاه شهید اوحانی و برادر کاملی در یکدیگر تلاقی می کند و آن گاه شهید اوحانی با صدایی لرزان ـ با توجه به برادر کاملی ـ می گوید: خداوندا … ! … امام زمان ! آقا مهدی دارد با مولایش سخن می‌گوید.

برادر کاملی و شهید اوحانی می گویند که یکمرتبه آقا مهدی کمر راست می کند و بر می خیزد راست قامت و استوار؛ طرفی گرانبها بسته است، همین طرفه العین می ارزید به آن همه بی خوابی و خستگی.

شهید اوحانی حس می کند که بعد از این معراج باید با مهدی سخنی بگوید، اما دیگر قدرت تکلم از او گریخته است،‌نمی داند چه بگوید و چگونه؟ و بریده بریده جمله ای را سر هم می کند: « آقا مهدی … خلاصه … ان شاء الله … ما را حلال کنید!»

بیش از این نیز نمی توانست گفت. و آقا مهدی با آرامشی خاص و نگاهی آگاهانه و لبخندی پرمعنا پاسخ می دهد: « آقای اوحانی شما در سیاست دخالت نکنید؛ اگر شهید شوم خدا می داند و اگر هم نشوم باز خدا می داند.»

آن گاه با شور و شعفی وصف ناپذیر ،‌آرپی‌جی را بر می دارد و به طرف پاسگاهی در جلو حرکت می کند. و در پی نبردی دلیرانه به لقاء معشوق می پیوندد.

پنجره دیدگانش به ملکوت آسمان و زمین باز می شوند، هنگام وصال دوستان است. در عرش و عالم قدس جشنی است، قدسیان، همه، در حال دست افشانی و غزلخوانی ‌اند.

او مال من است، وقت آن است اینک تا سوی من آوریدش ؛ اینکه من عاشق اویم و او محبوب من است ـ «یحِبُّهُمْ و یحِبُّونَهُ» آسمان چراغانی است و فضا، فضای سماع و شور و نشاط است. رایحه دل انگیز انسان کامل رگ رگ زمان و مکان را مشحون ساخته است و نسیم عطرآگین از کوی دوست مشام جان سالک الی الله را نوازش می دهد.

ای همه انوار الهی یکجا بتابید! ای همه فرشتگان صف به صف آیید و بر آدم سجده کنید و بالهای پروازتان را نیرو دهید و خود را تبرک کنید! بیایید تا عروج را بفهمید! بر پیشانی مهدی بوسه زنید تا عشق را لمس کنید و طعم عباد را بچشید! به زیارت مهدی بیایید تا حقیقت را دریابید! ای قدسیان به قداست مهدی تقرب جوئید تا تقدس یابید! ای عرشیان بیایید معراج مهدی را ببینید تا بال پروازتان توان عروج بیابد و تا منزلگه معشوقتان به پرواز درآورد، تا بدانید که خداوند می داند آنچه را شما نمی دانید.

سپس پیکر مطهرش را از آب «هورالعظیم» می گذرانند ـ پیش از این در جریان شهادت حمید وقتی که شهید مرتضی یاغچیان از مهدی خواسته بود اجازه دهد تا حمید را برگردانند، اجازه نداده بود و گفته بود: اگر می توانید همة‌بسیجیها را برگردانید که برگردانید و گرنه بگذارید حمید هم با بقیه بسیجیها بماند و حال آیا مهدی راضی است که بی حمید به خانه برگردد.

قایق حرکت می کند با پیکر مطهر مهدی که مورد هدف قرار می گیرد و برای همیشه قطره به دریا می‌رسد و ذره به خورشید می پیوندد. مهدی چگونه می تواند بدون حمید به خانه برگردد.

… ما شهادت را بزرگترین سعادت می دانیم؛ سعادتی از سوی خداوند، مخصوص بندگان خاص او.

و هیچ گونه واهمه و خوفی در رابطه با شهادت نداریم و طلب شهادت و عشق به شهادت است که باعث شتابان بودن ما، در پیشروی به سوی دشمن شده است.